- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
مقصود عشق حس شعوری خدایی است احـســاس اولـیـن قــدم آشـنـایـی است عـشـقی که ابـتـدای ازل ابتدای اوست عشقی که مرز نقـطه بیانتهـایی است عاشق ز خویش هیچ ندارد به غیر عشق دعـوی چـشـم آیـنـه بـیادعـایی اسـت ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی در پیش عشق رتبه شاهی گدایی است پـروردگـار نـعـمت خود را تـمام کرد بر عاشقی که فطرت او مجتبایی است گشتیم هرچه در پی این جلوه صبح و شام تو آمدی و بـارش رحـمت شروع شد سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد بستیم سوی چشم تو قـد قـامت صلات عاشـق شدن به نیت قـربت شروع شد ای مهربانترین تو رسیدی بعد از این بـین گـدا و شـاه رفـاقـت شــروع شـد در سایـهسار قـامـتت ای پادشاه حُسن افـسـانـۀ هـمـای سـعـادت شـروع شـد هر کس رسید در زد و در زد که بعد از این جود و کرم به شیوه عادت شروع شد تا که تویی کـریم گـدایی سـعـادتیست افطار شد چه خوب خداوند سفره چید خـرمای سـفـره رمـضـان عـلی رسید کوتاه شد اگر چه؛ ولی عرض تهنیت هفت آسمان به قامت تو جامهای برید هرکس که دید روی تو را گفت چشم توست شیرینترین رطب که نگاه بشر چشید باز است دستهای تو از بس برای خلق هرگز کسی به پیش تو مشت تو را ندید حی علی الکریم وعلی العشق سر دهیم وقـت نـمـاز سـائـلی عـاشـقـان رسـیـد در حلـقـههای زلف تو عـالم اسیر شد بگـذار تا که بـاغ شـما را چـمـن شوم یعنی که با غـبار رهت هم وطن شوم یک عـمر مزد نوکـریام را نخواسـتم بـگـذار با لـبـاس غـلامـی کـفـن شـوم من غرق در توأم اثری نیست از خودم یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم شکر خـدا کـمـال نعـم شد نـصیب من تا نـوکـر حـسـیـن گـدای حـسـن شـوم دستم به روی سـیـنه زدم تا بـقـیع بال آقـا سـلام بـر تـو و آن تـربت غـریـب آقـا سـلام بر تو و آن قـسـمت غـریب ای کاش شمع میشدم آقا که لحـظهای روشن شود ز شعلهام آن ظلمت غریب تنـهـا به پـشت پـنـجـرههـای بـقـیـع تو باگریه آه میکـشم از حـسرت غـریب غربت زلحظه لحظه عمر تو جاری است کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب از لحظهای که موی سرت را سپید کرد در کوچه مانده بودی و آن غیرت غریب بر درد ما غـیر فـرج راه چاره نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عرش تا فرش دو عالم همه سرسبز شده بر لب پیر و جوان زمزمه سرسبز شده دامن مـادرمـان فـاطـمه سـرسـبـز شده شاد باشید كه غم از همه جا پر زده است پـسـر ارشـد زهـرا و عـلـی آمده است نـیـمـۀ مـاه خـدا، مـاه نــزول بــركـات بشر از تیرهگی بخت خودش یافت نجات آمـده ماه جـبـیـنی كه بُوَد نـور صفـات در زمین یابه زمان از خبرش هست سخن حُسن كامل به وجـود آمده با نام حـسن شادمان است دل حـیدر و زهرا و نبی بیقراراست جهـان از روی شاه عربی "چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی" آن شبی كه بركـات حسنی گل میكرد مـالـك الْـمُـلْـك ز آفـاق تـنــزّل میكـرد به زمین پای نهـاده است امیـر مطـلـق یاحسن جان شده حك برروی هرچه بیرق جبرئیل آمده تا بانگ زند: "جاء الحق" چشم ابلیس صفت ها شده از نورت كور قل هوالله بخوان چشم بد از رویت دور زمزمه میكند از عشق شما جان و تنم "همه دم فكر من این است و همه شب سخنم" "من مسـلمان شـدۀ دسـت امـام حـسنم" دل كه بی تاب تودلبر نشود كه دل نیست "هركه دیوانۀ عشق تو نشدعاقل نیست" تو كه با هر نفـس خـستـۀ ما هم نفـسی موقـع بیكـسی شیـعـه تو فـریـاد رسی دست خالی نرود از در این خانه كسی دست خالی به سوی "بیت كرم" آمدهام بیپـر وبال، ولـی با كـرمت پـر زدهام عاشق حیدرم و نوكرم و زهرا دوست مِهر آل تو مرا گشته عجین با رگ و پوست " به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست" كوكب دُرّ جهان، بی تو جهان ویران است در كرم خانۀ تو هردو جهان مهمان است هركجا ذكر حسن هست برایم وطن است وطن من حرم حضرت شیرین سخن است "یعنی آنجا كه در آن خانه محبوب من است" خانۀ دوست دل ماست كه بر نام شماست در كرم خانۀ حق، سفرۀ اطعام شماست زینت عرش خدا روی زمین جای تو نیست سر نا قابل ما خاك كف پـای تو نیست ظرف آلودۀ ما در خور صهبای تو نیست وارث هـیبت حـیـدر، پـسر شـیـر خـدا نظری كن ز كرامت به منِ بیسر وپا غیر آل علی کس بر دل ما سلطان نیست عاشقی كار دل مصلحت اندیشان نیست عاشقی اول راه است، در آن پایان نیست ای به قربان تو و حُسن و مرام تو حسن كل اجـداد من هـسـتـند غـلام تو حـسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
گـوشههـایی از مناجات سحـر دارد لبم موقع بـوسـه به خـاک پا هـنر دارد لبم مستم و دیگر ندارد هیچ کس کاری به من گر خـریـدارم نبـاشد یار، کاسب نیستم نـوکـرم، اما پی جـیـره مـواجـب نیستم مهر آقایم حسن را تا که من صاحب شدم میشود هر بندهای حاجت روا پیش کریم در به در اصلاً ندارد فکر جا پیش کریم بنده درمـانده را تحـویل میگیرد حسن دوست دارم باده را وقت اذان صبحدم با گداها کیف دارد شب نشینی دور هم آمده آنکس که جودش فرق دارد با همه قدو بالایش علی، دست عطایش فاطمه دلگشای او علی، مشکل گشایش فاطمه کوثر و زمزم که با لعل حسن حل میشود هم نگاهی میکنی و غوره را می میکنی هم ز نسلت سمت وسوی قبله را ری میکنی کورباشد آن زنی که فتنه چینی میکند خواب و رویایم شده نقش شبستان حسن در بقیعش دم گرفتن با حسین جان حسن نیـمـه ماه خـدا زهـرا دعـایم را نوشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
شیرین تر از شکّر که بر لب مینشیند بر روی لب یا رب و یا رب مینشیند تـوحـیـد را بـایـد بـیـامـوزد به خوبی هر دانش آموزی به مکـتب مینشیند پس مینویسم « یا الهی» را «حسن جان« قـال الـنـبـی الـمـؤتـمـن اهـلا و سهلا قـال امـام الـمـمـتـحـن اهـلا و سـهـلا اهلا و سهـلا یابن زهـرا یابن حـیـدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
ریسهبندان کن، عـلیِ مرتضی بابا شده نـیــمــۀ مـاهِ خـدا شـیـرخـدا بـابـا شــده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن لبخند زد چون أمیرالمـؤمـنـینِ شیــعهها بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیمِ » اهل بیت کوثر امشب صاحب دردانۀ أطهر شده حـضرت أم أبیـهـا حـضرتِ مـادر شده دیـد دسـتِ خـالیام را داد عـیـدیِ مـرا از میانِ جمعـیت؛ زهـرا صدایم زد بیا آمـدم! نوکـر شـدم از بـرکـت نامِ حسن دام را انداخـت؛ دل افـتاد در دام حسن شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این گرچه باشد سپـر آتـش دوزخ، صـومم لیک با این همه دارم سپری بهتر از این شب قدر رمضان، گرچه بسی پُر قدر است دارد این مه، شب قدر و سحری بهتر از این مـولد لـؤلـؤ پـاک مَـرَجَ البَحـرَین است نیست در رشتۀ خلقت گهری بهتر از این مـادرش فاطـمه و باب گرامـیش عـلی چه کسی داشته اُمّ و پدری بهتر از این رست پیغـمبـر از آن تهـمت ابتر بودن نیست بر شاخۀ طوبی ثمری بهتر از این اسوۀ خلـق زمین، فخـر جوانان بهشت مـادر دهـر نـزاید پـسـری بهتر از این گفت خالق فَتبارک به خود از خلقت او کِـلـک ایجـاد ندارد اثـری بهـتر از این بگذر آهستهتر ای ماه حسن، ای رمضان! عمر ما را نبود چون گذری بهتر از این اثر صلح حـسن نـهـضت عاشـورا بود اُمـتی را نـبـود راهـبـری بهـتر از این زنده گشتهست به این صلح موقت اسلام نیست در حُسن سیاست هنری بهتر از این لطـف کن اذن زیـارت که خـدا میداند بهـر عـشاق نباشد سفـری بهـتر از این گرچه مشمول عنایات تو بودهست حسان یا حسن! کن به محبان نظری بهتر از این
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از سمت مـدیـنه خـبـر آورد نـسـیمی تا مـژده دهد آمـده مـولـود عـظـیـمی آنقـدر فـرشـته به زمین آمده انـگـار در کل سـمـاوات نمانـدهست مـقـیمی گلهای بهشتیست به دستان ملائک در شهر از این واقعه پیچیده شمیمی از طایفۀ نور خودش، نورٌ عَلی نور با نور رسیدهست کـریمی به کریمی او آمده تا دل بـبـرد با دو سه لبـخـند در بین زمین باب کند لحـن صمیمی او آمـده دسـتی بکـشد از سر لطفـش تا از سـرمان پـاک کـند گرد یتـیـمی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
به خـنـده میرسد از مـهـر بامـداد ندا که مـاه فـاطـمـه شـد در مه خـدا پـیدا به بوستان رسالت گلی شکفت امشب که آفـتـاب به لبـخـند گـفت صل عـلی مـه ضـیـافت الله و چـشـم مـیـهـمـانان زآفـتـاب رخ مـیـزبـان گـرفـت صـفـا یُسَبّحون له الحمد روی خویش امشب گـشود حـضرت سبحـان ربی الاعـلی قـسم به قدر که برتر ز شـام قـدر بود شــب ولادت او از بـــرای اهــل ولا به شکر مـقـدم او عـاشـقان حق دارند صلوة و صوم و مناجات و شور و حال دعا از آن مه رمضان شد مه هـدی للناس که جلوه کرد در آن آفـتـاب برج هـدا ازآن به فضل و شرف اول است ماه صیام کـه پـا نـهـاد در آن پـیـشـوای دوم مـا مهی که گشته کتاب خدا در آن نـازل گشود سـیـنه به شوق جـمال آن مـولا فرشته خـنـده بـزن فـاطـمه شده مـادر ملک به وجد در آن مرتضی شده بابا خدا به فـاطـمه و مـرتضی حسن داده حسن که آیـنۀ مصطفی است سر تا پا حسن که روح دو گیتی به مهر او زنده حسن که جان دو عـالـم شود ورا بفدا حسن وجود و حسن خلقت و حسن طینت حسن خصال و حسن سیرت و حسن سیما به خورد سالی از سر غیب گفت سخن به شیرخواری در مهد ناز خوانده دعا نسیـم مـشک برای فـرشتگـان میبرد دمیکه موی ورا شانه میزدی زهرا پدر چو حیدر و مادر چو فـاطمه باید که این چنین پـسر آید به عـرصه دنیا پسـر کـدام پـسـر؟ بر تـمـام خلـق پدر پــدر کــدام پـــدر؟ بــاب آدم و حـــوّا علی به چهره او خنده میزند همه دم رسول بر لب او بوسه مینهد همه جا به اهل درد و دوا، چو غبار بیدرداست اگر ز خـاک بقـیعـش طلب کـنند شـفا چراغ روشن دل هاست قبر خاموشش اگر چه در دل ظلمت نهان بود شبها مگو در حرمش بسته، کو بود شب و روز به عالمی ز همین باب بسته عقده گشا مگو که نیست به گـرد مـزار او زائر که انـبـیا هـمه در بر گرفـتـهاند آن را اگـر اجـازه بــوسـیــدن درش گـیـرنـد ستارگان همه ریـزند بر زمین ز سما به عرش، حسن فروزندهاش سراج منیر به فرش، روی درخشندهاش چراغ هدی ز صبر اوست اگر جُند حق شده پیروز ز صلح اوست اگر ملک دین گرفته صفا به صبـر، گـلـبن اسـلام را دهد رونق به صلـح، کـفـر مـعـاویه را کند افـشا بحق حق که اگر آن ثبات و صبر نبود نبود نـهـضـت خـونین روز عـاشـورا اگر به دیـده تـحـقـیـق بـنـگـری بـیـنی که صلح اوست بنای قـیام کرب و بلا اگر به صلح دهد حکم، جنگ، عصیان است وگربه جنگ کند حکم، آشتی است خطا نبرد و صلـح بود تحت اخـتـیار کسی که در قیام و قعود است بر همه مولا کسی که تیغ به کف بر گرفت در صفین به قلب کفر زد و خصم را فکـند ز پا کسی که در صف جنگ جمل به بازویش صدای احسن، برخـاست از لب اعـدا کسی که ارث شجاعت ز مرتضی دارد کسی که خوی شهامت گرفته از زهرا کسی که هست سراپای مظهر توحـید کسی که بوده ز پـا تا سر آیت تـقـوی چگونه پیش سـتم بارگان شود تـسلـیم چگونه قامت خود را کند به خصم دو تا چگونه جنت و دوزخ کنار یکـدیگر؟ چگونه روشنی و کفر جمع در یک جا؟ چگونه هـمدم نمـرود گردد ابـراهـیم؟ چگونه روی به فرعون آورد موسی؟ نداشت چاره به جز صلح و صبر با دشمن که بود بـین هـمه دوسـتان خـود تنـهـا قـیـام کـرد ز آغــاز لـیـک از یــاران همـاره دیـد جـفـا لحـظـهای نـدیـد وفـا سکوت چون نکند رهبری که در خانه شریک زندگـیـش قـاتـلش بود ز جـفـا هر آنکه گریه برای حسن کند امروز به گـریه وارد محـشر نـمیشود فـردا زبس که تیر به جسمش زدند دوخته شد تنش به تخـتـۀ تـابـوت، آن امـام هـدی الا ز خیل نـبـیـین تو را همیشه درود الا ز فـوج امـامـان تو را هـماره ثـنـا الا عـدوی تو را دائـم از خـدا نفـرین الا محب تو را روز و شب ز خلق، دعا الا به روی تو دیدار جان، به هر شب و روز الا به کوی تو پرواز دل، به صبح و مسا به صلح و صبر تو و نهضت حسین قسم به اشک چـشم تو و خـون سید الشهدا به آن بدن که ز تو، شد به تیر، گلباران به آن سری که لب تشنه شد جدا ز قفا به آن دو طشت که شد طشت خون ز دیدنشان دل مــقـدس زهــرا و ســیــدالـشـهــدا به عزم و همت رزمندگان حق سوگند به صدق و نیت و اخلاص عاشقان خدا اگر نـشـاط بـبـارد و گـر، بـلا خـیـزد نمیشـوم جـدا هـرگـز از طـریق شما میـان جـان و تن ما جـدائی افـتـد اگر هزار مـرتـبـه به، کز شـما شـوم جـدا به غیر مدح شما نیست بر لب (میثم) بگـو برند ز کـامش زبـان به دار بـلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دل آواره بــود و وطـن آفــریــدنـد هـزاران اویـس و قــرن آفـریـدنـد کـسـای یـمـانـی سـه تـن داشـتـه و تـنـی دیـگـر از پـنـج تن آفـریـدنـد به گلزار زهرا شکفت حُسن یوسف و بـر قـامـتـش پـیـرهـن آفــریـدنـد دگر هیچ حرفی ز ما و ز من نیست حقیر، آنکه مجنون نام حسن نیست چه بدبخت، آنکه غلام حسن نیست بـود قـبـر او قـلب عـشـاق کـویـش در خـانـهاش خضر و آدم نشـسـته کلیم همچو عیسی بن مریم نشسته به جودت نظر کن، مبین ظرف ما را شـکـوه نـبی مـوج زد با ظهـورت و میداد عزّت به هرجا حضورت تو با دشمنت که چـنـین مـهـربانی خـداونـد را منظـری تو حسن جان یم جـود را گوهـری تو حسن جان به پشت تو تکـبـیر سـر داد حـیدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اول امــام زادۀ دنــیــا خــوش آمــدی نور دو چشم حضرت زهرا خوش آمدی ای روی تو جلوه ای از وجه کردگار خویت مثال روی تو زیبا خوش آمدی نامت حسن، ز سوی خدا گشته انتخاب ای آفـتاب حُـسن هـویدا، خوش آمدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای علوی ذات و خدایی صفات صـدرنـشـیـن هـمـۀ کـائـنـات سـیـد و سالار شباب بـهـشـت دست قـضا و قـلـم سرنـوشت زادهٔ طـوبـی و بـهـشت برین نـور خـدا در ظـلـمـات زمین عـلت غـائیِ هـمه مـمـکـنـات عـمـر ابـد داده به آب حـیـات پاکترین گـوهـر نـسـل بـشر از همه خـوبان جهان خوبتـر جـدّ تـو پـیـغـمـبـر نـوع بـشر جن و ملک بر قدمش سوده سر آیــنــهٔ پــاک کـه نـــور خــدا تـابـد از این آیـنـه بر مـاسـوا باب تو سر سـلـسلۀ اولـیاست چشم پر از نور خدا مرتضاست مـادر تـو دخـت پـیـمـبـر بـود آیـهای از سـورۀ کـوثــر بـود پــردهنـشـیـن حــرم کـبــریــا فاطـمه آن زُهـرهٔ زهـرای ما عاشق کل، حضرت سلطان عشق خـون خدا شاه شهـیدان عشق با تو ز یک گوهر و یک مادر است ظلّ خدایی تواَش بر سر است آیـــنــهٔ ذات مـــحــمــد نــمــا حُـسن خـدایی، حسن مجـتـبی نام حسن، روی حسن، خو حسن نـور خــدا چـارمـی پـنـج تـن آیهٔ تـطـهـیـر به شأن شماست حکم شما امر اولیالامر ماست سینهٔ سـیـنای شما طور وحی نور شما شاخهای از نور وحی در رمضان ماه نشاط و سرور ماه دعـا، ماه خـدا، مـاه نـور نورفشان شد ز دو سو آسمان در دو افق تافت دو خورشید جان وحـی خــدا از افـــق ایــزدی نـور حـسـن از افـق احـمـدی مُشک و گلابی به هم آمیختند در قــدح اهـل ولا ریـخــتـنـد این رمضان از تو شرف یافته نـور تو بـر جـبـهـهٔ او تـافـته نـیـمـۀ مـاه رمـضـان عــزیـز گیسوی مشکین تو شد مشکبیز نور خدا تافت در آن روی ماه خاصه از آن چشم به دشت سیاه سرخی گل عکس گل روی توست ظلمت شب سایهٔ گیسوی توست روز که خورشید درخشان صبح سر زند از چاک گریبان صبح ای رخ تو در رمضان بدر ما هر سر موی تو شب قـدر ما بعد علی شاخص عترت تویی وارث مـیـراث نـبـوت تـویی مصلحـت مـلت اسـلام و دین کرد تو را گوشهٔ عزلت نشین مـلـت اسـلام کـه پـایـنـده بـاد مشـعـل تـوحـید که تابـنده باد هر دو رهـیـن خـدمـات توأند شـکــر گـذارنـدۀ ذات تــوأنـد تا ابـد ای خـسـرو والا مـقـام بر تـو و بر دین محـمـد سلام کلک «ریاضی» که گهر ریز شد زان نظـر مرحـمـتآمـیز شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
در خانـهای که مـاه چـراغ شـبـانه بود خورشـید شمع کوچک این آشـیانه بود در اهل خانه مهر و صفا جاودانه بود در چهرههایشان زِ خدا صد نشانه بود فرموده مصطفی که ز دنیا گسـسـتهاند این خانه نیست عرش خدای مُعَظَّم است این قـبلـهگاه جـملۀ اهل دو عـالـم است این جا خدا به نور رخش جلـوهگر بوَد در خـانهای که سَمت خـدا را دلیل شد خـصمش همیشه تا به قـیامت ذلیل شد بر اهـل خـانـه مـژدۀ لـطـفی دگـر شده روح الامین رسـید و نبی را خبر بداد یا مصطـفی خـدا به تو لطفی دگر بداد او را ابا الحسن بخوان و بدینسان خطاب کن آن یـوسفت بـبـین و گـل پیـرهن ببوس گـل را میان بـاغ و مـیان چـمن ببوس بـاران گـل ز ابر تـمـاشـا رسـیده است آن حُسن مطلقی که همه لطف و رحمت است مجموعه صفات شریفش کرامت است پهن است اگر چه سفرۀ احسان اهل بیت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یـاسها، با نفـس یـاسـمن افـطار کـنند علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنند حـسن آمـد که در خانۀ او شـاه و گـدا همه با ذکـر غـریب وطـن افطار کنند خود ماهی و اگر روز به بیرون بروی تا ببینند تو را، مرد و زن افطار کنند تازه از نور فراوان تو، در مکه که هیچ روزهداران عـراق و یمـن افطار کنند گوش کردم که میآیی خبرت مستم کرد چه کسی گفته فقـط با دهن افطار کنند تا شما پـشت در بیت یتـیـمـان هـسـتی اهل خـانه هـمه با در زدن افطار کنند علی و فاطمه هم روزۀ خود را دیگر با رطبهای لبـان حـسن افـطار کـنند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـاه رمـضـان آمـده با مـاهِ تـمـامـش مـیـلاد حـسـن آمـده گـوئـید سلامـش او کیست که دلهای همه آیـنهداران پروانه صفت پر زده امشب سر بامش تـردیـد نــدارم که اگـر نـاز فـروشـد تا آن سرِ دنـیـا بـرود شهـرت نامش او صافترین آینۀ پاک سرشت است پیچید نسیمش سرِ هر کوچه و بازار گوئید به یوسف که شده لحظۀ دیدار امشب همه افطار کنید از لب مستش دیـدنـد مـیـان فـلـکـش کـوکـب ما را واکـرده شکـوفایی این گُل لب ما را هرکس که به حقانیتش شک کند امشب از بسکه کرم روی کرم میکند امشب خـالی دل ما را ز الـم میکند امشب ویــرانـه نـشـیـن دل ویــرانـۀ یــارم وحی است که در کـالـبد روح دمیده یا داغ که بر سـیـنۀ مـجـروح دمـیده از غـربت او آیـنهها اشک فـشانـدند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کـبـوتـرانـه رسـیـدم به آسـمـان شـما سـلام میدهـم از دل به آسـتـان شـما به زیر لـب هـمگی ذکـر ربّـنا داریم رسیـدهای که همیـشه پـنـاه من باشی کـریم باشی و امّـید مرد و زن باشی تو آمدی که خـیالم هـمیشه آرام است سپـردهام دل خود را به دست دلدارم من از ولایـتتان دست بر نـمیدارم طـواف میکـنـمت در مـدار ماه خدا تویی که صاحب این سفرههای خیراتی بـرای اهـل سـحـر اسـوۀ مـنـاجـاتـی همیشه میرسد از چشمهایتان برکات برای مسـالۀ عـشـق راه حـل هـستی مشـوّق همه در بهترین عـمل هستی مــیـان خـانـۀ گـلهـا تــبـسّـم یــاسـی دعـای این دل بیتـاب من شـده دائـم خـدا کـنـد که شـبـی با عـنـایت قـائـم به هر مـژه بکـشم خـاک آسـتانت را تو صاحب کرمی اوج رحـمتی مولا تو صاحب عـلمی مرد غـیرتی مولا هـمیـشه بانی هر سـفـرۀ کـرم هستی در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی در این شبی که گرفـتیم دور هم فالی به گوش میرسد العفوهای هر شبشان شروع روضۀ لایـوم روضۀ گـودال هجوم نیزه و شمشیر و پیکری پامال همینکه مجلس روضه شبی به پا میشد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
انـگـار بـنـا نـیـسـت گـرفـتـار نـباشـیـم باشـیـم ولی ایـنـهـمـه بـیـمـار نـبـاشـیـم آنـقـدر خـدا داد بـه مـا از درِ این بـیت تا جـز به هـمین خانه بـدهکـار نباشـیم آنکه دلِ شب شمع برافروخت در این بزم پـروانـۀمـان کـرد که سـربـار نـباشـیـم ما پـشتِ درِ خـانـۀ یک مـردِ کـریـمـیم ای شُـکـر گـدائـیم که بیـکـار نـبـاشـیـم بـیمـا بـه غـذا لـب نـزنـد آب نـنـوشـد وقـتی سـرِ آن سـفـرۀ افـطـار نـبـاشـیـم او آمـده تـا سـر بـکـشـم جـامِ عـلـی را او آمـده تـا جـــار زنــم نــامِ عــلـی را حــیـرت زدهام از دمِ جـانــانـۀ حــیـدر هِـی در زدهام بـر درِ مـیـخـانۀ حـیـدر در بحث مقامات، مقامش چه رفیع است خـاکـسـتـر جـامـانـدۀ پــروانـۀ حــیـدر تقصیرِ شرابی است که خوردیم از اول روزی که خدا ریخت به پیـمانۀ حـیدر وقـتـی که حـسن آمده در خـانـۀ زهـرا انـگـار عــلـی آمــده در خـانـۀ حــیـدر زهـرا به دلِ کعـبه نرفـت اینکه بدانـند هـرگز نرسد کـعـبه به کـاشـانۀ حـیـدر سوگند به زهرا پسرِ صف شکن اوست از تـیـغ دودَم تیـغـۀ اول حـسن اوسـت برخیز که مهتاب هم از خواب پریده است برخیر که خورشید در این خانه دمیده است یکبار نبی گفت و دگر بار عـلی گفـت یک صبح اذان از دو مؤذن که شنیده است کعبه به دلش ماند چه میشد که دوباره میدید که در پایِ حسن سینه دریده است تـو آمـدهای تـا که بـبـیـنـیم پـس از این هر کوچۀ این شهر به بن بست رسیده است "ما را چه تماشاست که خورشیدِ جهانتاب گردن به تماشای تو هر صبح کشیده است" ما از تو نوشـتـیم بخـوانند عـلی کیست تـو آمـدهای تا که بـدانـند عـلی کـیـست بـگـذار که دلـهـا پِـیِ احـوالِ تو اُفـتـنـد بگـذار که سـرها هـمه پامـال تو اُفـتـند بردار نـقـاب از رُخَـت ای سـبز قـبایـم تا کعـبه پرسـتان هـمه دنـبالِ تو اُفـتـند هربار که در زلـفِ تو پـیچـید نـسیـمی یک شهـر به دنبـالِ پـرِ شـالِ تو اُفـتـند حق میدهی ای عینِ علی اینهمه موسی از جـذبـۀ یک جـلـوۀ تـمثـال تو اُفـتـنـد جبریل کجا جمع رسولان همه جمع است تا اینکه فـقـط زیرِ پـر و بالِ تو اُفـتـنـد سوگـند که با خود حَـسنـینی و حسیـنی تو قـبـلـۀ بـیـنالـحـرمـیـنی و حـسـیـنی گـفـتم که بخـوانـیم احـدایثِ شـما هست این بند نوشـتم سخـنت پیـشـۀ ما هست گـفـتـیـد که دروازۀ ایـمان پـدرِ تـوست یعنی که علی هست اگر قبلهنما هست۱ گفـتید که جهـل است نداری و فـقـیری گفتید که با عقل ادب هست غنا هست۲ اخلاق خوشَت گفت که بهتر زِ همین خُلق عِیشی نبود خُلق تو از خُلق خدا هست۲ از کِبر و حَسد حرص و ولع نهی نمودی گفتی که هلاک است اگر این سه خطا هست۳ روحالقدس امشب به لبم قالَ حسن گفت از صبرِ حسن صلح حسن حال حسن گفت سوگند محال است که غـم داشته باشی تا سـر بـه درِ اهـل کَـرم داشـته بـاشی از حـسـرتِ ما بود که گـفـتـیم یکـی نه بایـد که شـمـا چـند حـرم داشـته بـاشی در کشورم اولادِ شما غـرقِ ضریحـنـد باید که به گِردِ خود عجـم داشته باشی خـط میخـورد امشب هـمۀ بارِ گـناهـم وقتی که به دستت تو قـلم داشـته باشی من از دل خود نامِ تو گفتم جگرم سوخت بایـد که حـرم در جـگـرم داشـته باشی از غـربتِ تـو پُـر شـدهام تـا بـگـذاریـم چون چار امامـید چهـل گـوشه بـسازیم مـن کـه بـلـدم کــارگـری مـیکـنـم آقـا تا صـحـن شـمـا بـاربـری مـیکـنـم آقـا وقتی که حرم ساخته شد کار زیاد است با پـلـکِ خـودم رفـتـگـری میکـنـم آقا خـادم شـوم و با پَـرِ جـبـریـل به دسـتم زوّارِ تـو از غـصـه بَـری مـیکـنم آقـا پائـینِ ضـریحت بنـشـیـنـیم و بـسـوزیم یـاد از پــدرِ بـیپــســری مـیکـنـم آقـا در کـربـلا نَه شـبِ جـمعـه به کـنـارت بـا یـادِ عـلی نـوحـه گـری میکـنـم آقـا بـایـد که جگـر جـمع کـنم یا پـسـرم را باید که پـسـر جـمع کـنـم یا جـگـرم را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب از محبوب میخوانند اهل آسمان تا سحـر مجـذوب میمانـند اهـل آسـمان یک خـبر از غـیب میدانـند اهل آسمان روی لب این ذکر میرانـند اهل آسـمان این خـبر از لطـف داور بر پیـمـبر آمده سبط احمد، شبل حیدر، نسل کـوثر آمده بال و پر گم کرده جبرائیل هوهو میکشد خویش را خوشحال میکائیل هر سو میکشد تا دمد در صور اسرافـیل ابـرو میکشد بر در فردوس عـزرائیل هی بو میکشد دل ربوده از ملائک این کمان ابروی سبز خوی سبز و بوی سبز و خال مشکی روی سبز مـژده ای عــشـاق آقـای کـریـمـان آمـده معـدن جـود و سخـا دریـای احسان آمده در جـهـان آفـریـنـش پـای سلـطـان آمـده پــادشــاه پــادشـــاه پــادشـــاهــان آمــده هم سلامش هم کلامش از خداوند جلیست سکّه و دربار و مُهر و تخت و تاجش از علیست نیست این کاشانه را خاموش، مشعل هیچگاه کس در این خانه نمیگردد معطل هیچگاه کار مضطر را نمیسازد محول هیچگاه پاسخ سائل نمیگـوید به مُجـمَل هیچگـاه بر در این خانه صد حاتم گدایی میکند نـوکـر کـوی حـسن آری خـدایی میکـند دور افـتاده، مقـرّب میشـود پیـش حسن لا ابـالی هم مهـذّب میشـود پیـش حـسن بیادب اینجا مـؤدّب میشود پیـش حسن مثل من، نوکر ملقّب میشود پیش حسن در جواب مرد اعرابی سلامش میدهد پیش چشم دوستان، شأن و مقامش میدهد در صف پیکار، او مانند حـیدر میشود خود به تنهایی چنان هفتاد لشگر میشود چون بسر سربند میبندد، پیمبر میشود در صف صفـین، خود الله اکـبر میشود سر نمیماند رها از تیغ رستاخـیزیاش یل یلان، یکدم دو نیمه میشوند از تیزیاش کیست آقایم حـسن، وجه خـدای عـالـمین کیست آقایم حسن، بهر نـبی نور دو عین کـیست آقـایم حـسن، والا شـفـیع نشأتـین کیست آقـایم حسن، او هست آقای حسین هر که میگردد حسینی از حسن دارد نشان داده این قلب حسینی را حسن آتشـفـشان رازدار کوچه هست و رازدار گـوشوار شاهـدِ آن روی سیـلی خـوردۀ ٱم الـوقار محـرمِ اسـرار مـادر در هـجـومِ نابکـار صاحبِ سِرّ علی و هم غلاف و ذوالفقار او نه تنها شد عصای مادرش با چشم تر پهلوی بشکسته راهم جمع کرده پشت در غصههای مادرش زهرای اطهر خوردهاست غصۀ تنهاییِ یک عمر حیدر خوردهاست در میان لشگر خود زخم خنجر خوردهاست تیر بر تابوت و نعش او مکرر خوردهاست با وجودی که غمی از عمر او مخفی نبود عاقبت «لایوم» در وصف حسین خود سرود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خرم از بوی گلی دامن کوه و چمن است هر کجا مینگرم رشک بهشت عدن است بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است نـیـمـه مـاه خـدای اَحَـد ذوالـمـنـن است خبر از هلهله و شادی هر انجمن است سخن از ماهِ رخ و جلوه حُسنِ حَسن است دل شب، طلعـت خـورشید هُـدا پیدا شد نـیــمـه مـاه خــدا مــاه خــدا پــیــدا شـد آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست نور حق جلوه گر از حُسن فروزندۀ اوست فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست عـقـل کل واله مِـهـر رخ تـابـندۀ اوست صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندۀ اوست دوست مات کرم و دشمن، شرمنده اوست این گل سرسـبد باغ پیـمـبر حسن است پای تا فرق حسن بلکه حَسن در حَسن است روزهداران به رهش جان و دل ایثار کنید امشب از جـام تـوّلای وی افـطار کـنید چـشم، گـردیـده تـماشـای رخ یـار کـنید سـجـده بـر آیـنـۀ طـلـعـت دلـدار کـنـیـد گـل رخـسار حـسن را همه دیـدار کنید ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید باغـبان خـنـده بـزن یـاسـمنـت را بنگر یا محـمـد گـل روی حـسـنـت را بنـگـر این همان است که لبهاش پیمبر بوسید نه پیـمـبـر که عـلی ساقی کـوثر بوسید نه عـلی فـاطـمه صدیـقـه اطـهـر بوسید روی او حضرت جـبریل مکرر بوسید دست او را لب سلـمان و ابـوذر بوسید قـاسـم و اکـبـر و عـبـاس دلاور بـوسید طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است کُینه شیر خدا بوالحسن، از این حسن است این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش حـلم پـیـش آرد و با خـنـده کـند آرامش بــرهــانـد ز کـرامـت ز غــم و آلامـش بـدهـد بُـرد یـمـانـی و کـنـد اطـعــامـش با دلی شاد فـرسـتد سوی شـهـر شامش ای فدای وی و آن مرحمت و اکـرامش به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم این کریم است کریم است کریم است کیم به رسـول و به گـل یاسـمنـش باد سلام به عـلـی و به مـه انـجـمنـش بـاد سـلام به بتـول و به جـمال حسـنـش بـاد سلام به جمال حسن و جان و تنـش باد سلام به نسیـمی که وزد از وطنـش باد سلام به چـنـین لالۀ باغ و چـمنـش باد سـلام مهـر او از همه طاعات بود حاصل ما حــرم مـحــتـرم اوسـت بــقــیـع دل مـا
: امتیاز
|
رباعی های ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پانزده شب سر سجاده تو را خواستهام در مناجات؛ خدا را ز خدا خواستهام لـیـلة الـقـدر مرا زودتر آمـاده کـنـید قدر را در شب میلاد شما خواستهام ********* سیدپوریا هاشمی ******** تـابـیـدن انــوار جــلـی دیـدن داشـت روئـیـدن حُـسـن ازلـی دیـدن داشـت آن لحظه که فاطمه به طفلـش خندید لبـخـند محـمـد و عـلـی دیـدن داشت ********* میثم مومنی نژاد ******** در روزه اگر مرد و زن افطار کنند با آب، رطـب یا لـبن افـطـار کـنـنـد امـشب عـلـی و فـاطـمه و پـیـغـمـبر با بـوسه ز روی حسن افـطار کـنـند ********* جواد هاشمی ******** ای مظهر صبر و حلم و ایمان و صفات در روز جـزا شـفـیع اندر عـرصات از صبح ازل تا به ابد بیکم وکاست بر تربت بیشمع وچراغت صلوات ********* سید مهدی حجازی ******** هـمـراه نـسـیـم کـز جــنــان مـیآیــد عـطـر عـلـوی به بـاغ جـان مـیآیـد بـــا آمــــدن کــــریـــم آل یــاســیــن بـانـگ صـلـوات از آسـمـان مـیآیـد ********* سید هاشم وفائی ********
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تو کریمی و کرامت همه زیبندۀ توست و ردای کـرم و جـود بـرازنـدۀ تـوسـت نیـمـۀ مـاه خـدا مـاه رُخـت جـلـوه نمود ماه در نزد مه روی تو شـرمندۀ توست نـور تو مـظهـر انـوار الـهـی و جـهـان روشن از آن رُخ نورانی و تابندۀ توست بیت زهـرا و عـلـی گـشـته گـلستان ولا نوگلی خانه پُر از عطر فـزایندۀ توست نـغـمۀ یا حـسن از عـرش بـرین میآیـد حضرت روح الامین نغمه سرایندۀ توست سرمۀ چشم مـلک خاک کف پات حسن روشنی بخش فلک گوهر رخشندۀ توست خـندهات دل بـبرد، جـان بدهد شـاه کرم فاطمه محـو تمـاشای تو و خـندۀ توست تو خودت کوثری و ساقی کـوثر پدرت جام مسـتان ولایت، پُـر و آکـندۀ توست ز دمَت مُرده، نه، جان تازه کند صد چو مسیح تو که هستی که مسیحا ز دمَت زندۀ توست جدّت احمد، پدرت حیدر و مامت زهراست بیسبب نیست که سلطان و گدا بندۀ توست تو خـدای کـرم استی، به خدا دشمن تو ز کرامات تو پیداست که شرمندۀ توست فضل و جود وکرم و بخشش و احسان و عطا نَمی از بحر کـریمانه و بخـشندۀ توست و گـدائیِ سـر کـوی حـسـن مـا را بـس فـخـرِ مـا سـائـلی دولـت پـایـندۀ تـوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟ نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشته است امشب شب رویش، شب میلاد بهار است امشب نظـر ساقی این میکـده عام است آئـیـنـه بیـارید که این جـلـوه مـدام است ای گـمشدگـان! جلـوۀ خـورشـید هدایت! بهـر تن این طفـل، مـلک پـیـرهن آورد چون فاطمه را خـندۀ او در سخن آورد تو حُـسن خـداونـدی و نام تو حَـسن شد نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته تا عـرش، گـل نام تو در گـوش گـرفـته کای نور دل و دیدهام ای جان و تن من! مـردم! چو بـرآنـیـد مرا دوسـت بـدارید در راه وفــای حــسـنــم کـم مـگــذاریـد عهـد حـسـنم، نـقـش دل و جـان شما باد ای چشم بهشت از گل لبخـند تو روشن ای دیـدۀ خـورشـید به پـیـونـد تو روشن لبـخـند بـزن غـنچـۀ تو تـازهتـرین است مـولا که سـر سـفـرۀ بـانـوی فـدک بـود از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود شـادی پیـمـبـر، هـمـه جـان و دل مـولا این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است آری حسن است این که نخستین گل باغ است تا بـاد جـهـان مـست میِ جـام حسن باد
: امتیاز
|